از ح جیمی پرسیدم دلیل اینکه ازدواج میکنی/ یا میخواهی ازدواج کنی چیست؟ گفتم که میدانی من هنوز برای ازدواج کردن دلیل قانع کننده ای پیدا نکردم ، اصلا نمی دانم چرا باید یک روزی این کار را انجام بدهم . دوست دارم بدانم دلیل آدم ها برای ازدواج چیست . گفتی که تو تمام خوشی هایی که باید تنهایی انجام میدادی را انجام دادی ؛ تمام لذت ها را چشیدی و خیلی چیزهای دیگر و فکر میکنی بعد از یک جایی دوست داری خوشی هایت را با یکی تقسیم کنی و دوست داری برای همیشه با یک نفر همه ی دنیا را کشف کنی و بگذرانی ولی خب تو باید بدانی این آدم همیشگی است . این ادم مادرت نیست ، پدرت نیست ، دوستت نیست . همه ی اینها یک دوره بودند و هستند اما تو نیاز داری که یک دوره ی جدید را شروع کنی . یک دوره ای که یه آدم جدید برای تو همیشگی میشود . یک دوره که دوست داری فقط یکی باشد که تو میخواهی ، یکی باشد که بتوانی در مورد خیلی چیزها بدون هیچ شک و تدردیدی با او حرف بزنی ، یکی باشد که کنارش رشد کنی ؛ که با هم رشد کنید . تو اینها را گفتی و من گوش کردم . حالا کمی خمیر دلم نرم تر شده ولی هنوز هم سفت سفت است . 


مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها